PDF رمان قشاع
نویسنده نیلوفر قائمی ف
دانلود رمان قشاع اثر نیلوفر قائمی فر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم کاملا رایگان
موضوع رمان قشاع
هونیا بنا بر دلایلی مجبور به ازدواج با امیرحسین میشود، زمانی که باردار است، با مرگ همسرش در یک تصادف، بخاطر رسم و رسوم خانوادگی باید به عقد، امیرعباس برادر بزرگتر امیرحسین که در خارج تحصیل میکند در آید …
خلاصه رمان قشاع
صدای صحبت کردن عرشیا و امیرعباس و عمو رسول میومد ولی نمیفهمیدم چی میگن… چشمامو باز کردم و زن عمو پروانه با ذوق گفت: بیایید. خداروشکر الحمدلله چشماشو باز کرد. ملیح مامان: خدایا شکرت هونیاجان مامان بهتری؟ امیر عباس: مامان بذار چشماشو باز بکنه بعد سوالاتو شروع کن. عمو رسول: نمیخواد دکتر شو صدا بزنیم؟! امیر عباس: نه تا همین حالا قبل اومدن شما اینجا بود معاینه اش کرد. دستمو روی شکمم گذاشتم و زن عمو پروانه گفت: هونیا جان خدارو شکر بچهات زنده است و سالم. قلبم از زیر بار نگرانی خلاص
شد و نفسی از سینه خارج کردم. این بچه مثل بقیهی بچه های مردم با دلخوشی و شور و عشق با هزار امید و آرزو و خنده و لذت نطفه اش بسته نشده و از همون بدويتش یتیم شد ولی برای من هیچ وقت غیر از عزیز بودن نبود، نمیدونم چطوری هدی بچه اشو سقط کرد ولی من با اینکه خیلی به صلاحم بود و میخواستم نمیتونستم موجودی که تو شکمم بچهی من، ضعیف تر از منه قلبش میزنه و زنده است از بین ببرم از همه بیشتر از طرفی میترسیدم، دلم برای بچه ام می سوخت. بی گناه بود و بی دفاع همهی کسش منم.. نمیتونم
صدمه بهش وارد کنم نمیخوام توی قلب کوچیکش نسبت به مادرش غمی باشه خوب میدونم که بچه ها در دوران جنینی هم همه چیز رو حس میکنند تا حالا موجودی به قدری که بچه ام بهم نزدیک بوده بهم نزدیک نبود اون صدای قلب تیر خورده و شکسته امو میشنید.. بهش انس بسته بودم حرفای امیرحسین باعث شده بود که بهش تعلق خاطر شدیدی داشته باشم بیشتر از حسی که اول داشتم اون مال من بود و بچهی من حتی اگر بر مبنای یه گناه به وجود اومده باشه ولی بی گناهه، حتی اگر یتیم اندر یتیم هم باشه حتی اگر دیگران …