مـشـخـصـات فـایـل
موضوع تحقیق : هنر مينيمال و هنر مفهومي
فرمت فایل : word
تعداد صفحات : 96
قابل ارائه و مناسب بعنوان تحقیق کلاسی
بـخـشـی از مـتـن ایـن تـحـقـیـق :
در خلال سالهاي دهه 1960، تحولات بنياديني در روند هنر مجسمهسازي معاصر به وقوع پيوست. همگام با ساخت مجسمههاي پاپ توسط هنرمنداني چون كلاس اولدنبرگ، هنرمند برجسته ديگري به نام ديويد اسميت (70-1960) عرصههاي موفقيت را به سرعت درمينورديد. او در مقام يك مجسمهساز راهي را در پيش گرفت كه با تجربيات جكسون پولاك در نقاشي كاملاً موازي بود. اسميت زندگي هنري خود را بدواً به عنوان يك نقاش و همكار نزديك آرشيل گوركي و ويلم دِكونينگ، دو تن از پيشگامان اكسپرسيونيسم انتزاعي، آغاز كرد. وي بعدها به سمت مجسمهسازي سوق پيدا كرده و نقاشي را رها نمود، يا به تعبير صحيحتر به گونه ديگري آن را دنبال كرد. او خود ترك نقاشي و معطوف شدن به روي مجسمهسازي در اوايل دهه 1930 را يك انقطاع ناگهاني تلقي نميكند. ليكن بايد دانست بين طرز تلقي اسميت و باورهاي نقاشان اكسپرسيونيست انتزاعي تقابل فزايندهاي وجود داشت. آثار پولاك نوعي تأكيد بر دغدغههاي حقوق فرد و نيز بيانيهاي در اثبات دنياي دروني روياها، عليه واقعيت جهان خارج، بودند. درواقع هنر نقاشي، آن چنانكه در وراي اين آثار فهميده ميشود، چيزي جز طرد فرآيند مكانيكي «شكلسازي» نبود.
برخلاف اين فرآيند، آثار اسميت محصول يك مدنيت با قدرت فنآوري بسيار پيشرفته بود. او اتكا زيادي به فنآوري صنعتي داشته و همواره در آثار خود از مجسمههاي فلزي پيكاسو و خوليو گنزالس الهام ميگرفت. جالب آن كه او هيچ يك از اين دو را از نزديك نميشناخت و تنها از طريق كتاب و مجلات با آثار آنان آشنايي پيدا كرد...